کد قالب کانون مَثَل خوردن گوشت برادر مرده

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 147
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 178
بازدید ماه : 14461
بازدید کل : 41216
تعداد مطالب : 2939
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

نویسنده : مهدی احمدی واکبر احمدی
تاریخ : جمعه 29 ارديبهشت 1402

مَثَل خوردن گوشت برادر مرده

مَثَل خوردن گوشت برادر مرده

غیبت از گناهان کبیره که از آن نهی شده است. غیبت به گوشت مردار تشبیه شده است. آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همانند خوردن گوشت بدن اوست.

منبع : کتاب چهل مثل از قرآن کریم؛ حقیقت جو، حسین

قرآن کریم می فرماید: (...وَلاَ یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا ایُحِبُّ احَدُکُمْ ان یَاکُلَ لَحْمَ اخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ... ). «و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید».[1]

از شما بعضی که باشد عقل مند

غیبت بعضی نباید تا کنند

دوست دارد از شما آیا چو مرد

مر برادر لحم او را تا که خورد

پس شما اکراهتان باشد از این

پس کنیداکراه از غیبت چنین.[2]
وجه تشبیه

در این آیه، «غیبت» به خوردن گوشت برادر مرده خود تشبیه شده است! یعنی آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همانند خوردن گوشت بدن اوست.

تعبیر به «مَیْتا» (مرده) به خاطر آن است که «غیبت»در غیاب افراد، صورت می گیرد، که همچون مردگان قادر به دفاع از خویشتن نیستند، و این ناجوان مردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد.

«وجه شباهت»در این تشبیه «شدّت زشتی عمل»است و بیانگر فوق العاده قبیح بودن غیبت و گناه عظیم آن می باشد[3] و کمتر گناهی است که در اسلام به اندازه غیبت زشت و قبیح شمرده شده باشد.

در حقیقت غیبت کنندگان به سگها و لاشخورها تشبیه شده اند! یعنی همانگونه که سگها و لاشخورها دور لاشه ای جمع می شوند و آن را تکه تکه می کنند و می خورند، افرادی هم که دور هم جمع می شوند و پشت سر مؤ منی حرف می زنند و سرّ او را فاش و آبرویش را می ریزند، در حقیقت همانند لاشخوری هستند که گوشت بدن او را دریده و قطعه قطعه می کنند و می بلعند! هر چند ظاهر عمل غیبت کنندگان حرکت زبان و دهان و فک است، ولی باطن آن مردار خواری است که اگر بدون توبه بمیرند، بعد از مرگ و روز (تُبْلَی السَّرائِر) آن حالت آشکار می

شود.

صاحب کتاب «جامع السعادات»از رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت می کند که آن حضرت فرمود:

«کَذِبَ مَنْ زَعَمَ انَّهُ وُلِدَ مِنْ حَلالٍ وَهُوَ یَاکُلُ لُحُومَ النّاسِ بِالْغیبَهِ، فَاجْتَنِبِ الْغیبَهَ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ[4] دروغ می گوید کسی که خودش را حلال زاده می پندارد، در حالی که گوشت مردم را به وسیله غیبت کردن می خورد. پس از غیبت اجتناب کن، زیرا غیبت خوراک (یا خورش) سگان جهنّم است».

در حدیثی از امام حسین علیه السّلام نقل شده که شخصی در حضور آن حضرت از کسی غیبت می کرد، امام خطاب به او فرمود: «یا هَذا کُفَّ عَنِ الْغیبَهِ فَإِنَّها إِدامُ کِلابِ النّارِ؛[5] ای مرد! از غیبت خودداری کن، زیرا غیبت خوراک سگان جهنّم است».در بعضی از روایات، غیبت به «بیماری خوره»تشبیه شده که دین غیبت کننده را می خورد.

چنانکه «مرحوم کلینی»از امام صادق علیه السّلام و آن حضرت از رسول خداصلی اللّه علیه و آله و سلّم روایت می کند که فرمود: «اَلْغِیْبَهُ اسْرَعُ فی دینِ الْرَّجُل الْمُسْلِمِ مِنَ الاَّْکِلَهِ فی جَوْفِهِ؛[6] اثر سوء غیبت در دین مسلمان از بیماری خوره ای که داخل جسم او وارد شود، سریعتر است».

«آکله»که در فارسی به آن «جذام» گفته می شود یک نوع بیماری مُسری خطرناک بی دردی است که گوشت بدن را از داخل می خورد و این مرض به گونه ای است که فرد مریض در آغاز متوجه آن نمی شود، چون درد ندارد و پس از آن که عضوی را خورد و نابود کرد، آنگاه کشف می شود که دیگر کار از کار گذشته است. شاید «تشبیه غیبت» به این بیماری خطر ناک همان «بی درد بودن» باشد، زیرا غیبت هم از امراض روحی خطرناک بی درد است.

امام خمینی قدّس سرّه در کتاب «جهاد اکبر» می فرماید: «خدا نکند انسان به امراض بی درد مبتلا گردد. مرض هایی که درد دارد انسان را وادار می کند که در مقام علاج بر آید، به دکتر و بیمارستان مراجعه کند، لیکن مرضی که بی درد است و احساس نمی شود بسیار خطرناک می باشد وقتی انسان خبردار می گردد که کار از کار گذشته است...مرض «غرور» و «خودخواهی» و «غیبت» بی درد است معاصی دیگر بدون ایجاد درد، قلب و روح را فاسد می سازد این مرضها نه تنها درد ندارد، بلکه ظاهر لذّت بخشی نیز دارد، مجالس و محافلی که به غیبت می گذرد، خیلی گرم و شیرین است! حُبّ نفس و حُبّ دنیا که ریشه همه گناهان است لذّت بخش می باشد. مستسقی از آب تلف می شود ولی تا آخرین نَفَس از آشامیدن آن لذّت می برد و قهراً اگر انسان از مرض لذّت برد و درد هم نداشت، دنبال معالجه نخواهد رفت و هرچه به او اعلام خطر کنند که این کشنده است، باور نخواهد کرد».[7]در بعضی از روایات، غیبت به «آتش» تشبیه شده است، همانگونه که آتش هیزم را می خورد، غیبت نیز اعمال نیک آدمی را می خورد و نابود می سازد.[8]
نکته ها:
1- غیبت

«غیبت» چنانکه از اسمش پیداست، این است که در غیاب کسی سخنی گویند، منت ها سخنی که عیبی از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانی باشد، یا اخلاقی، در اعمال او باشد یا در سخنش و حتّی در اموری که مربوط به او است، مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها.

بنا بر این اگر کسی صفات ظاهر و آشکار دیگری را بیان کند، غیبت نخواهد بود، مگر اینکه قصد مذمّت و عیبجویی داشته باشد که در این صورت حرام است، مثل اینکه در مقام مذمّت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاه رنگ یا کوسه! به این ترتیب ذکر عیوب پنهانی به هر قصد و نیّتی که باشد غیبت و حرام است. و ذکر عیوب آشکار اگر به قصد مذمّت باشد آن نیز حرام است، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه. اینها همه در صورتی است که این صفات واقعاً در طرف باشد، اما اگر صفتی اصلاً وجود نداشته باشد، داخل در عنوان «تهمت» خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگین تر است...و از اینجا روشن می شود عذرهای عوامانه ای که بعضی برای غیبت می آورند، مسموع نیست، مثلاً گاهی غیبت کننده می گوید این غیبت نیست، بلکه صفت او است! در حالی که اگر صفتش نباشد، تهمت است نه غیبت. یا اینکه می گوید: این سخنی است که در حضور او نیز می گویم، در حالی که گفتن آن پیش روی طرف نه تنها از گناه غیبت نمی کاهد بلکه به خاطر ایذا، گناه سنگین تری را به بار می آورد».[9]

بعضی برای توجیه عمل زشت خود در آغاز سخن می گویند:

غیبتش نباشد، آنگاه شروع می کنند به غیبت کردن! خیال می کنند این جمله «غیبتش نباشد» مجوّز غیبت است! و آن را حلال می کند. بعضی دیگر با ژست مقدّس مآبی غیبت می کنند، مثلاً می گویند: فلانی چه آدم خوب و درستکاری است، ولی افسوس! دلم آنقدر برایش می سوزد که چرا آدم به این خوبی با زن و بچّه اش سازگار نیست! آنگونه مقدمه چینی و تظاهر به دلسوزی می کند تا این گونه به او نیش بزند! و علمای علم اخلاق گفته اند: این نوع غیبت خطرناکترین غیبت هاست و گناهش شدیدتر است، زیرا با ریاکاری و تظاهر به دین داری شنونده را فریب می دهد که دلسوزی و درد دین مرا واداشت که پشت سر او حرف بزنم! و این در حقیقت دو گناه مرتکب شده: گناه «ریا و خودنمایی» و گناه «غیبت».

این نکته نیز قابل توجّه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، گوش دادن به غیبت و در مجلس غیبت حضور یافتن نیز حرام و گناه کبیره است، بلکه طبق پاره ای از روایات بر شنونده واجب است که ردّ غیبت کند و از حیثیّت برادر مسلمانی که غیبتش شده، دفاع نماید و چنانچه توان دفاع داشته باشد و دفاع نکند، گناهش از گناه غیبت کننده بیشتر است.[10]با کمال تاسف بعضی ها نه تنها دفاع نمی کنند، بلکه با سخنی و ذکری طرف را بیشتر تشویق به ادامه غیبت می کنند؛ مثلاً: وقتی سخنی از غیبت کننده می شنوند، می گویند: «سبحان اللّه!»، «لا إِله الاّ اللّه»، «اسْتَغْفِرُ اللّهَ» و....
2- چرا غیبت به شدّت تحریم شده؟

«سرمایه بزرگ انسان در زندگی، حیثیّت و آبرو و شخصیّت او است و هر چیز آن را به خطر بیندازد، مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه «ترور شخصیّت» از ترور شخص مهم تر محسوب می شود و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است.

یکی از فلسفه های تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ برباد نرود و حرمت اشخاص در هم نشکند و حیثیّت آنها را لکه دار نسازد و این مطلبی است که اسلام آن را با اهمیّت بسیار تلقّی می کند. نکته دیگر این که «غیبت» «بدبینی» می آفریند، پیوندهای اجتماعی را سست می کند، سرمایه اعتماد را از بین می برد و پایه های تعاون و همکاری را متزلزل می سازد»[11] و در نتیجه وحدت و انسجام جامعه اسلامی را که اسلام اهمیّت فوق العاده ای برای آن قائل شده است، تضعیف می کند. «از اینها گذشته «غیبت» بذر کینه و عداوت را در دلها می پاشد، و گاه سرچشمه نزاع های خونین و قتل و کشتار می گردد. خلاصه این که اگر در اسلام غیبت به عنوان یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده، به خاطر آثار سوء فردی و اجتماعی آن است».[12]
3- عوامل و انگیزه غیبت

علمای علم اخلاق عوامل متعدّدی برای انگیزه غیبت ذکر کرده اند، مانند: «غضب»، «کینه توزی»، «حسد»، «دلقک بازی» و امثال اینها. بعضی از محقّقان معاصر، عامل دیگری برای انگیزه غیبت بر شمرده و آن عبارت از «بیکاری» است و گفته اند: بیکاری و بی برنامه ای و عاطل و باطل بودن سرمنشا بسیاری از گناهان، از جمله غیبت کردن است و به تجربه هم ثابت شده که افراد بیکار و تنبل بیشتر به فساد اخلاقی، مانند غیبت و تهمت و سخن چینی و امثال آن آلوده می شوند. بنا بر این «بیکاری» از عوامل غیبت کردن است.

آیت اللّه مطهری (ره) در این باره می گوید: «زنها در قدیم مشهور بودند که زیاد غیبت می کنند. شاید این به عنوان یک خصلت زنانه معروف شده بود که زن طبیعتش این است و جنساً غیبت کن است؛ در صورتی که چنین چیزی نیست، زن و مرد فرق نمی کنند. علّتش این بود که زن مخصوصاً زن های متعیّنات، زنهایی که کلفت داشته اند و در خانه، همه کارهایشان را کلفت و نوکر انجام می دادند هیچ شغلی و هیچ کاری، نه داخلی و نه خارجی نداشت، صبح تا شب باید بنشیند و هیچ کاری نکند، کتاب هم که مطالعه نمی کرده و اهل علم هم که نبوده؛ باید یک زن هم شان خودش پیدا کند؛ با آن زن چه کند؟ راهی غیر از غیبت کردن به رویشان باز نبوده، و این برایشان یک امر ضروری بوده؛ یعنی اگر غیبت نمی کردند واقعا بدبخت و بیچاره بودند...در یکی از شهرها یا ایالات آمریکا در خانواده ها قمار آنقدر رایج شده بود که زنها به آن عادت کرده بودند و در خانه ها به صورت یک بیماری رواج یافته بود، و شکایت همه این بود که زنها دیگر کاری غیر از قمار ندارند. اوّل این را به عهده واعظ ها گذاشتند که آنها این بیماری را از سر مردم بیرون ببرند. ولی آخر بیماری علّت دارد؛ تا علّتش از میان نرود که بیماری از بین نمی رود. واعظها شروع کردند به موعظه در زیانهای قمار و آثار اخروی آن؛ ولی اثر نداشت. یک شهردار پیدا شد و گفت که من این بیماری را معالجه می کنم. آمد و کارهای دستی از قبیل بافتنی را تشویق کرد و برای زنها مسابقه های خوب گذاشت و جایزه های خوب تعیین کرد. طولی نکشید که زنها دست از قمار کشیده و به این کارها پرداختند.

آن مرد علّت را تشخیص داده و فهمیده بود که علّت پرداختن زنها به قمار، بیکاری و احتیاج آنها به سرگرمی است. کار دیگری برایشان به وجود آورد تا توانست قمار را از میان ببرد یعنی در واقع یک خلا روحی در میان آنها وجود داشت و آن خلا منشا این گناه بود؛ آن آدم فهمید که این خلا را باید پر کرد تا بشود قمار را از بین برد و تا آن خلا

به وسیله دیگری پر نشود نمی توان آن را از میان برداشت».[13]

خلاصه این که یکی از عوامل آلوده شدن به «غیبت» و گناهان دیگر «بیکاری» است و یکی از راه های مهم جلوگیری از آن «اشتغال »به کار و پرهیز از بیکاری و تنبلی می باشد؛ و بهترین کار این است که انسان به بررسی عیوب خویش بپردازد تا بدین وسیله از عیب جویی دیگران در امان بماند، چنانچه امیر المؤ منین علیه السّلام می فرماید: «یا ایّها النّاس طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاس؛ ای مردم خوشا به حال کسی که اشتغال به عیب خودش او را از عیبجویی دیگران باز دارد».
4- علاج غیبت و توبه آن

«غیبت»مانند بسیاری از صفات ذمیمه تدریجاً به صورت یک بیماری روانی در می آید، به گونه ای که غیبت کننده از کار خود لذّت می برد و از این که پیوسته آبروی این و آن را بریزد، احساس رضا و خوشنودی می کند و این یکی از مراحل بسیار خطرناک اخلاقی است.

اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه های درونی غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن می زند، بپردازد؛ انگیزه هایی همچون «بخل»و «حسد» و «کینه توزی» و «عداوت» و «خود برتر بینی». باید از طریق خود سازی و تفکّر در عواقب سوء این صفات زشت و نتایج شومی که به بار می آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگی به غیبت باز دارد.

سپس در مقام «توبه»ب رآید و از آنجا که غیبت جنبه «حق الناس» دارد، اگر دسترسی به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه ای ایجاد نمی کند، از او عذر خواهی کند، هر چند به صورت سربسته باشد، مثلاً بگوید من گاهی بر اثر نادانی و بی خبری از شما غیبت کرده ام، مرا ببخش، و شرح بیشتری ندهد، مبادا عامل فساد تازه ای شود و اگر دسترسی به طرف ندارد یا او را نمی شناسد، یا از دنیا رفته است، برای او استغفار کند و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وی را ببخشد و طرف مقابل را راضی سازد».[14]
5- موارد استثنا در غیبت

«آخرین سخن در باره غیبت اینکه قانون غیبت، مانند هر قانون دیگر استثناهایی دارد، از جمله اینکه گاه در مقام «مشورت» مثلاً برای انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسی سؤ الی از انسان می کند، امانت در مشورت که یک قانون مسلّم اسلامی است، ایجاب می کند اگر عیوبی از طرف سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانی در دام بیفتد و چنین غیبتی که با چنین نیّت انجام می گیرد، حرام نیست. همچنین در موارد دیگری که اهداف مهمّی مانند هدف مشورت در کار باشد، یا برای احقاق حقّ و تظلّم صورت گیرد. البتّه کسی که آشکارا گناه می کند و به اصطلاح «متجاهر به فسق» است از موضوع غیبت خارج است و اگر گناه او را پشت سر او بازگو کنند ایرادی ندارد، ولی باید توجه داشت این حکم مخصوص گناهی است که نسبت به آن متجاهر است».[15] و علنی آن را انجام می دهد نه گناهانی که به طور غیر علنی و در خفا از او سر می زند.

پی نوشت ها:
[1] حجرات.12.

[2] تفسیر صفی، ج 2، ص 1017.

[3] تفسیر نمونه، ج 22، ص 185، (با اندکی تغییر).

[4] جامع السعادات، ج 2، ص 314 (چاپ بیروت ).

[5] بحارالانوار، ج 78، ص 117.

[6] اصول کافی، ج 2، ص 357.

[7] جهاد اکبر، ص 48 49.

[8] مستدرک الوسائل، ج 2، ص 106.

[9] تفسیر نمونه، ج 22، ص 192 193.

[10] لئالی الاخبار، ص 597.

[11] تفسیر نمونه، ج 22، ص 188 189.

[12] همان، ص 189.

[13] تعلیم و تربیت، ص 417 419.

[14] تفسیر نمونه، ج 22، ص 193 194.

[15] همان، ص 194.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: قرآنی